چهارشنبه، اسفند ۷

۳ افسانه؛ سد در مقابل پیشرفت مردم فقیر

 نامه سال ۲۰۱۴ بل گیتس
تقریبا با تمام وجود، جهان بهتر از آن است که همیشه بوده است. مردم بیشتر ی سالم تر عمر می کنند. خیلی از کشورهایی که کمک دریافت می کردند حالا دیگه خودکفا هستند. شما ممکن است فکر کنید که چنین پیشرفت قابل توجه باید جشن گرفته شود؛ اما در حقیقت ملیندا و من شوکه شده ایم از اینکه مردم می گوید جهان خرابتر شده است. باور که می گوید، دنیا نمی تواند فقر شدید و امراض وحشتناک را از بین بی برد نه تنها اشتباه است؛ بلکه مضر است. بنابر همین دلیل ما در نامه امسال خود بخش از افسانه هایی که تاثیر منفی بر کارها دارد را نوشته ایم. و امیدواریم که اگر دفعه بعد چنین افسانه هایی را شنیدید؛ شما نیز چنین کنید.                            بل گیتس
                     

دوشنبه، اسفند ۵

از بار تو در موخروم

حتی اگر کیتارو از شرق و یانی و ونجلس از غرب یکجا شوند و بهترین موزیک دنیا را بنوازند، قادر به بیان احساس عشق و علاقه که در وجود یک انسان هزاره است نخواهند بود. این عشق و علاقه و دوستی فقط با دو تار دمبوره قابل بیان است. 

جهان یَگو رایی که قد تو سر موخوروم  // //  بله دنیا از بار تو در موخوروم
ده یاد مه در مییی بیگا و صبا // //  بجایی نان خونِ جگر موخوروم 
دل مه ره بورده دو چشمایی دیده //  // ای هی بلی بورِ بیه رساییِ دیده
او توره که منگروم کد خود خو موگوم // // ای هی ده شانمه ملی کِه خدایی دیده
الا الا بلی بور کومایی چاکه رنگ تو // // وٌُی دلمه بی بولغه افتاده ده چنگ تو
وُی ده هر سو منگروم یک گل نیافتوم // // که جوب باشه بلده دستایی قشنگ تو 

سه‌شنبه، بهمن ۲۲

نقطه عطف افغانستان؟

اشاره:
مطلب زیر در واقع گزارش است که در سال ۲۰۱۱ از شبکه ( ایس بی ایس SBS ) استرالیا پخش شده است؛ فیلم مستند که من به متن برگرداندم. گرچند این فیلم مال دوسال قبل است ولی من از اوردن آن به متن و ترجمه آن به فارسی چند هدف داشتم.
اول: طالبان این ویروس خطرناک و کشنده همچنان به قتل و کشتار ادامه می دهد و بعد از برهاندین ربانی هزاران تن از هموطن هایی عزیز مان توسط این گروهگ کثیف به قتل رسیده است و پایان آن نیز نامعلوم است.
دوم: قبل از اینکه به استرالیا بیایم؛ چه زمان که در اندونزی بودم و چه زمانی که در پاکستان و افغانستان بودم؛  یک ذهنیت غلط نسبت به هموطنانمدر اینجا در ذهنم شکل گرفته بود. ذهنیت که با امدن بدینجا به یک بارگی فرو ریخت. خلاصه عرض می کنم و نمی خواهم وارد جزیات شوم. حرف اینه که ما در عصر ارتباطات زندگی میکنم و در این عصر رسانه ابزار است مهم. در عصر ارتباطات کسی که صاحب رسانه است و زبان دارد. به این معنی که اگر کسی رسانه نداشته باشد زبان ندارد. قصه ما مردم قصه نداشتن زبان است. زبان که بتواند حرف مان را بیان کند. 
سوم: قصه رفاقت خانم هماسلطانی با ملا محمد عمر رهبر کور طالبان؛ قصه است بس دراز. این خانم ادعا کرده بود که ملاعمر در خانه ایشان است و دولت اگر می خواهد با طالبان مذاکره کند؛ باید مذاکره را از خانه او آغاز کند و القصه این که خانم دروغ می گفته است و با این دورغ هایی شاخ دارش نه تنها آبرو مردم شریف مالستان را برده بلکه ضربه بس سنگین را بر پیکر نمیه جان مردم ما کوفته است. در کشورهایی چون سویدن؛ ناروی؛ استرالیا قرار داد هایی بین وزارت مهاجرین و دولت هایی نام برده امضا شده بود مبنی بر اخراج مهاجرین افغانستان از آن کشور ها. که اگر تلاش خانم سیماسمر؛ کامران میرهزار؛ و بصیر آهنگ نمی بود نصف از مهاجرین از آن کشورها اخراج می شد. بیشتر از این دیگه چیزی نمی گویم؛ فقط امیدوارم که مردم مالستان در اینده به ادم بهتری رآی دهد.


افشار٫٫٫٫!

جمعه، بهمن ۱۸

مالستان؛ بومی در اعماق دره های سرسبز

عناوین: پیشگفتار ؛ جغرافیای طبیعی ؛ جفرافیای مردمی ؛ فرهنگ( ازدواج، اعیاد، فدیه نوروزی، چارده پال، موسیقی، مکتب ملایی،  تقدس گرایی و خرافه پرستی) نتیجه گیری)

پیشگفتار:

در نوشته حاضر، نگارنده سعی کرده است مالستان را به عنوان جزئی در عین حال مستقل از کل در نظر بگیرد. به این معنا که مالستان قبل از همه، شهرستانی است به لحاظ تقسیمات ارضی و جفرافیای افغانستان؛ مربوط به یکی از ولایت کشور به نام ولایت غزنی. منظور از جزء مستقل، بطور آشکار به این معناست که در اینجا سعی به عمل آمده است تا شهرستان مالستان را به لحاظ تعریف از لحاظ موضوع، یک جفرافیای مستقل در نظر بگیرد که در آن فرهنگ ها، هنجارها، سنت ها و باورها، گویی بطور شگفت انگیز ظهور و سیر تکاملی خودش را در پهنه آن پیموده است. هرچند خیلی از این سنت ها و فرهنگ ها، در بسا موارد تبار یکسان دارند که گاهی متعلق به یک ملیت خاص، جفرافیای خاص و فرهنگ خاص می شود و از طرفی در بسا موارد، خصیصه مشترک فرهنگی ملیت های دیگر را نیز در بر می گیرد. در عین حال، نویسنده کاری نه یک تحقیق تاریخی یا میدانی، بلکه خود آنچه را دیده و در آن محل بزرگ شده است را انجام داده است.
بیشتر گفته ها، واقعیت هایی است که در قالب روایت بیان شده است. در کنار این، صرف می توانم بگویم این قلم برای درک و تعریف بهتر و خوب تر این شیوه را پسندیده است. واژه جزء را هم از آنجایی به زبان آوردم که طبعیتاً فرهنگ، هنجارها و سنت ها در گستره خاصی جفرافیایی تعریف می شوند. از سویی، این فرهنگ ها می تواند از مرز یک شهرستان نیز فراتر برود و بسیاری از اجزای آن، بصورت جز به جز در هر منطقه و شهرستانی تبارز کرده باشد. مثلاً بدیهی است که بسیاری از عناصر فرهنگی شهرستان مالستان اشتراک همه جانبه با فرهنگ های سایر شهرستان ها  ولایت های کشور داشته باشد که در این صورت می توانیم بگوییم این فرهنگ ها و سنت ها تنها مربوط به شهرستان کوچکی مالستان نبوده و با اکثر جزئیات قلمرو جفرافیایی بیشتری را در بر می گیرد. با این همه، لازم به تذکر می دانم که در کنار درک و تعریف بهتر از جفرافیا، فرهنگ و سنت ها، در قضاوت این امر، کدام دلیل و منظور خاص در کار نیست؛ بلکه آنچه هست، موضوعی است با سبک نوشتاری ساده، رئالیستی و گهگاهی با چاشنی یی از توصیف و تخیل پردازی و اضافه گویی ها؛ اما با سبک و ساختار خاص و مربوط به خودش.