جمعه، بهمن ۱۸

مالستان؛ بومی در اعماق دره های سرسبز

عناوین: پیشگفتار ؛ جغرافیای طبیعی ؛ جفرافیای مردمی ؛ فرهنگ( ازدواج، اعیاد، فدیه نوروزی، چارده پال، موسیقی، مکتب ملایی،  تقدس گرایی و خرافه پرستی) نتیجه گیری)

پیشگفتار:

در نوشته حاضر، نگارنده سعی کرده است مالستان را به عنوان جزئی در عین حال مستقل از کل در نظر بگیرد. به این معنا که مالستان قبل از همه، شهرستانی است به لحاظ تقسیمات ارضی و جفرافیای افغانستان؛ مربوط به یکی از ولایت کشور به نام ولایت غزنی. منظور از جزء مستقل، بطور آشکار به این معناست که در اینجا سعی به عمل آمده است تا شهرستان مالستان را به لحاظ تعریف از لحاظ موضوع، یک جفرافیای مستقل در نظر بگیرد که در آن فرهنگ ها، هنجارها، سنت ها و باورها، گویی بطور شگفت انگیز ظهور و سیر تکاملی خودش را در پهنه آن پیموده است. هرچند خیلی از این سنت ها و فرهنگ ها، در بسا موارد تبار یکسان دارند که گاهی متعلق به یک ملیت خاص، جفرافیای خاص و فرهنگ خاص می شود و از طرفی در بسا موارد، خصیصه مشترک فرهنگی ملیت های دیگر را نیز در بر می گیرد. در عین حال، نویسنده کاری نه یک تحقیق تاریخی یا میدانی، بلکه خود آنچه را دیده و در آن محل بزرگ شده است را انجام داده است.
بیشتر گفته ها، واقعیت هایی است که در قالب روایت بیان شده است. در کنار این، صرف می توانم بگویم این قلم برای درک و تعریف بهتر و خوب تر این شیوه را پسندیده است. واژه جزء را هم از آنجایی به زبان آوردم که طبعیتاً فرهنگ، هنجارها و سنت ها در گستره خاصی جفرافیایی تعریف می شوند. از سویی، این فرهنگ ها می تواند از مرز یک شهرستان نیز فراتر برود و بسیاری از اجزای آن، بصورت جز به جز در هر منطقه و شهرستانی تبارز کرده باشد. مثلاً بدیهی است که بسیاری از عناصر فرهنگی شهرستان مالستان اشتراک همه جانبه با فرهنگ های سایر شهرستان ها  ولایت های کشور داشته باشد که در این صورت می توانیم بگوییم این فرهنگ ها و سنت ها تنها مربوط به شهرستان کوچکی مالستان نبوده و با اکثر جزئیات قلمرو جفرافیایی بیشتری را در بر می گیرد. با این همه، لازم به تذکر می دانم که در کنار درک و تعریف بهتر از جفرافیا، فرهنگ و سنت ها، در قضاوت این امر، کدام دلیل و منظور خاص در کار نیست؛ بلکه آنچه هست، موضوعی است با سبک نوشتاری ساده، رئالیستی و گهگاهی با چاشنی یی از توصیف و تخیل پردازی و اضافه گویی ها؛ اما با سبک و ساختار خاص و مربوط به خودش.

جفرافیای طبیعی:

 شهرستان مالستان سرزمینی است در اعماق یک دره چند جانبه و نسبتاً عمیق. وقتی در اولین بار چشم به دنیا بازکنیم و یکبار با دقت به طرف بالا نگاه بیندازیم، انگار آسمان سر به نوک کوه ها می ساید. هرگاه از فراز کوه ها به پایین نگاه کنی، دره های مخوفی به چشم می رود که اکثراً از نقطه وسط آن رودخانه ای پر از آب در حال جریان است. در میان این دره ای به تمام معنا واقعی، گاهاً آبها با سراشیب تند، هیجانی در پیچ و خم آن پدید می آورد. اگر یکبار موقعیت خود را بر فراز کوه شینه ده فرض کنیم، دره ای را خواهیم دید شبیه به ستاره که با سه ضلع تیره سبز، از آسمان، لای کوه ها افتاده باشد: با عمق زیاد که در میان این رگه های خزه مانند و سه ضلعی، درختان در اکثر ساعات روز زیرامواجی از بادها در جنب و خروشند. سه ضلع این ستاره سبز تیره را خانه هایی اکثراً گِلی با سقف های ساده ای چوبی و پرچال هایی از جنس خار و خس وحشی پوشانده است که با حفظ فاصله های معین، امتداد روستاها را تشکیل داده است. این منظره بخصوص موقعی با تمام جزئیاتش قابل رویت است که آفتاب دهکده در حال طلوع است و نسیم خنک صبحگاهی دود و بخار کچ و معوج تنورهای چوبی و بخاری های حلبی را تا فراز کوه ها بلند می کند. البته رگه های خزه مانند سه ضلعی زمانی واقعی تر به نظر می رسند که آفتاب تابستانی در نقطه وسطی طلوع گاه و مغرب در حال درخشش است. 


سه ضلع این ستاره سبز، سه دره است که از یکسو وسعت جفرافیای مالستان را نشان می دهد و از سوی دیگر شکلی که به ندرت در تصور می گنجد. مرکز این سه ضلع سبز رنگ، بازار شنیده است. ضلعی از ستاره که تقریباً شمال این شهرستان را می سازد، روستاهایی از قبل نوده، مکنک، داله، الم بلخسان، ضلعی که قسمت غرب این جغرافیا را تعیین می کند، روستاهایی تنگی، کهنه، تلخک، لعلچک تا آخرین نقطه ای آن که به شیرداغ و پشی شهرستان جاغوری از استقامت غرب ختم می شود. و سرانجام ضلع سومی آن عموماً حکم دروازه این شهرستان را دارد که با این حساب تنگه ای بدولوم دروازه ورودی آن را تشکیل می دهد و در لحظه های ورود، بر چهره ای هر عابر و مسافری خسته از کوتل ها و قشلاق ها خنده می افشاند و رایحه مطبوع پیچک افشان ها و لاله های کوهی اش، سوزناک ترین عطش عطوفت را بر قلب و اندیشه عابرین و مسافرین خسته از راه، می کارد.

 فصول سال:

خصوصیات طبیعی این شهرستان زیبا، در هر فصلی از سال، خصوصیات خود را دارد:

بهار:

 مالستان شهرستانی است در میان انبوهی از کوه های بلند و مرتفع. این رشته کوه ها، با دامنه های کوتاه و دراز مجموعه ای بهم پیوسطه ای از یک مناظر زیبای طبیعی را می سازد. اما خطی از کوه ها که مرز این شهرستان را از سایر شهرستان های ولایت غزنی جدا کرده است، با نوک های سوزنی و قله های بلندی است که قریب نصفی از ماه های سال را پوشیده از برف هستند. از نگاه دیگر، این رشته کوه های بلند بالا و سر به فکلک، همچون دیواره ای است که حکم دستان یک مادر مهربان را دارد. این دستان مهربان، تمام قریه ها و محلات این شهرستان را در آغوش کشیده و مرز مشخصی برای زندگی آفریده است. بطور مثال به بلند ترین و تاریخی ترین قله های شهرستان مالستان می توان به برکه های «بدور»، «بلند ناله»، «برکه های مکنک» و صدها قله ها و برکه های سر به فکلک دیگر اشاره کرد. 
هرچند وجود این کوه وسعت و پهنای این شهرستان را محدود کرده است؛ اما سراسر زیبایی و مهربانی است. در فصل زمستان، زیر بارش زیاد برف، لباس های ضخیمی از برف می پوشند و در فصل بهار، اکثراً با خیزش آبشارها و چشمه ها، از هر کنج و کنار صخره ها و سنگ ها پایین می ریزند و در خط جریان شان، رودهای خروشانی را به وجود می آورند. بخصوص هنگامی که ابرهای تیره باران زا بر فضای بیکران آسمان با نیروهای بادها در نطقه های دواری می چرخند و بعد چنان می گریند که زمین، برای مدت های زیاد از عطش سوزناک تابستانی، از برکت این اشک ها حس نجات بخشی می گیرند.
بهار در یک معنا طراوت و سرزندگی است. در این فصل سبزه ها سر از زیر خاک بیرون می آورند، لاله های کوهی(سغری، جوغاز و قافلی) می رویند و در ظرف چند روز، به اندازه ای رشد و نمو می گیرند که هرگاه یکبار از دامنه های کوه عبور کنیم، رایحه مطبوع و مشحون آن، سحر انگیز ترین عطر بهار را بر دل و دماغ آدم می افشاند. و در کنار هر صخره ای، آبشاری در حال فوران است و هر آن نسیم گوارای بهار را با نم نم ریز آبشارها به رخ آدم می زند، چمن زارها که با گذشت هر روز شگوفا تر می گردند، چنان وسوسه انگیز و خیالی به نظر می رسد که یکبار وجود مان آروزی فنای محض را در متن آن همه زیبایی می کند. اما روی هم رفته بارش باران ها به دلیل شرایط اقلیمی این شهرستان، عمر طولانی یی نداشته و هر سال با تفاوت اندکی از بارندگی روبرو است. 
فصل بهار؛ آغاز کار تمام مردمان دهکده است که اکثری قریب به کل آن، شغل و پیشه ای کشاورزی و دامداری دارند. دهقان با یوغ های دست ساخته و نرگاوهای سرمست، وارد بیشه زارها و کشت زارها می شوند و به کار شخم و کشت شفتل می پردازند.
از جمله کارهای خاص دیگر، بیده کندن است که به گویش محلی می شود: بیده کنده.
از آنجایی که مالداری از مهم ترین وجهه زندگی اقتصادی مردم شهرستان مالستان است، در اواخر ماه بهار (عموما ماه جوزا) مردمان دهکده هر کدام به تناسب املاکی که در اختیار دارند، به کندن بیده مشغول می شوند. بیده که عموماً گیاهان مختلف کوهی و خود رشد را در بر می گیرد، به وسیله داس های تیز مردمان درو و سپس دسته بندی شده، برای چند روز متوالی به همان حالت در کوه ها می ماند و بعد در مواقع مناسب با ابزار ویژه اش: گیازچو و یا پشتره، به خانه ها حمل می گردد.
بیده در حقیقت ذغیره غذایی گوسفندان برای زمستان است. زمستان تقریباً طولانی و صعب. از جلوه های این کار، یکی آشار دهی است. جمعی از مردمان دهکده رضایت مندانه صرف به خاطر کمک و همکاری که در عین حال از مهم ترین فرهنگ حیات اجتماعی آنهاست، در انجام کار و امورات یکدیگر سهم می گیرند. ماست درون ظرف های المونیمی، آب های زلال و گورای چشمی نان فطیرهای چرب و داغ شده در آتش تنورهای گلی، از خوشایندترین غذاهایی است که بیده کندن از آن استفاده می کنند. 
همچنان قوریغ کندن از دیگر نمونه کارها و تلاش های و رکن اساسی زندگی مردمان است. به لحاظ کمبود امکانات (نبود برق و گاز) مردم ناگزیراند مواد سوخت شان را در طول سال از کوه ها فراهم کنند. گرچه یک مقدار از این مواد از شاخه های درختان فراهم می گردد، ولی این مقدار خیلی ناچیز است و نمی تواند به تنهایی کفایت کند.
قوریغ کندن نیز همانند کار بیده کندن است. ابتدا بخش های از کوه ها که با حدود مشخص از این قریه تا قریه دیگر، معلوم و معین شده است، به صورت قرعه تقسیم بندی شده و بعد هر گروه دسته جمعی به کندن بوته های خودروی کوهی می پردازند. این مقدار هیزم عموماً مواد سوخت زمستان را فراهم می کند.
قوریغ عموماً در دو فصل سال تقسیم می گردد: اول بهار و اواخر خزان. و قوریغ نیز هماننده بیده، یا بواسطه گیاز به خانه ها حمل می گردد و یا هم بواسط پشتره که فقط می تواند از عهده مردان قوی الهیکل بر بیاید.

تابستان: 

 لاله های بهاری با عطر مطبوع، آبشارها و چشمه های زلال و امیدبخش، پرستوهای مهاجر و از راه رسیده دمن های گرم، کبک های غزلخوان دره ها و قشلاق ها، رعد و برق آسمان و ترنم نویدبخش آن، چادر نحیف و سبزگون طبعیت با عطری از علف های نو رسته... از یکسو و فصل کار و کشت از سوی دیگر، همه دست به دست هم داده و عمر بهار را چنان کوتاه و مختصر می نماید که مردم همه مثل تشنه های عطش زده بهار دیگر را می کنند. بهار زود می گذرد و کشت زارها آوائل روزهای جوانی را با خوشه های لطیف گندم، گل های خوشبوی و نیلی رنگ رشقه ها و عصرهای خوش رایحه ای گل های شفتل، اعلام می کنند. 
شهرستان مالستان تابستان زیبایی دارد. تابستانهایش هرچند طراوت بهار را دیگر از کف داده است؛ اما سبزه های به اندازه کافی رشد و نمو می کند، درختان با شاخه هایی آکنده از برگ های سبز تیره، در اکثر اوقات روز سایبانی طبیعی را در هر نقطه و کنار مزرعه و راهرو های عمومی به روی عابرین و مردمانش هموار می کند. در این فصل، اکثراً مردمان سخت مشغول کار در زراعت شان هستند. رشقه ها رفته رفته گل می کنند و فصل درو آن فرا می رسد، گندم ها با نزدیک شدن به برج دوم تابستان، هر روز زیر شعاع «پخته تابان» رنگ عوض می کنند و چمن زارها که دیگر علف هایش به اندازه نیم قد انسان رشد کرده است، زیر داس های دهاقین بریده و سپس بوسیله ساتورهای آهنگری خرد و خمیر می گردند و آذوقه فصل های سختی حیوانات را می سازند که در فصل زمستان در انتظار آن است. 
یکی از سنت های دیرینه این شهرستان، روحیه همکاری و تعاون در کارهای جمعی میان افراد آن است. مثلاً در موقع درو و محصول برداری رشقه و یا گندم، فرد صاحب کار یکی چند نفر از دوستان و هم آغیلی های خود را به عنوان «آشار» دعوت به همکاری می کند. افرادی که از سوی صاحب کار دعوت به همکاری شده اند، با کمال میل با نیت همکاری دعوت او را پذیرفته و در ساعات اول صبح داس و ساتورهای شان را سر شانه می اندازند و به همکاری می پردازند. نمونه زیبایی از فرهنگ آشار، یکی تهیه و ترتیباتی است که از سوی فرد صاحب کار گرفته می شود. در این روز اکثراً آشارها با غذای سنتی و قریب مخصوص آشارها پذیرایی می گردند. این غذاهای سنتی عبارت از تِکی، قورتی، نان بوته و ملیده آشار است. غذاهای نامبرده ارزش والایی در نزد مردم دارند. از این رو رهگذران افتخار خود می دانند تا در مجلس آشارها دعوت و یا بدون دعوت شرکت کنند وغذای آشار را بخورند. 
اکثراً در حین کار- فرض کنیم آشارها مصروف درو گندم زیرنور فروزنده آفتاب اسد یا سنبله است- یک نفر از بین آشار بلند شده، دست دو طرف سر می برد: « علی و الله دوست .... و مولا دوست...» گویی صدا به اندازه ای بلند، شیوا و رسا است که پژواک آن بر رخ درخت ها و کوه های اطراف دهکده غوغایی به پا می کند. صداها چنان می پیچد که اکثر مردمان دهکده آن را می شنوند. این رسم در فرهنگ مردم به نام «الله دوست» یاد می شود که تاریخ پیدایش و رواج آن، زمان طولانی را در بر می گیرد. این سنت از عمومیت در میان مردم برخوردار بوده که طی سالهای اخیر بنا به دلائلی خاصی از جمله وارد شدن ماشین های زراعتی به جای داس، چپر (به گوش محلی یعنی چپار) و قلبه های دستی و گاوی، کمرنگ شده است. 
شهرستان مالستان اقلیم سردسیر داشته از این رو، محصولات عمده کشاورزی آن محدود و منحصر به چند قلم زراعتی می شود. از جمله زراعت هایی که در زمین های آن امکان پذیر است، گندم، باقولی، جو و کچالو است. همچنان سایر حبوبات که به شکل رواجی کشت و زرع می گردد. به همین قسم درختان مثمر آن اکثراً سیب است که در مقابل سرما، نسبت به درختان مثمر دیگر، از مقاومت بیشتری برخوردار است. در کنار درخت سیب، زردآلو، شفتالو، توت و گیلاس نیز کشت می گردد. درختان غیر مثمر آن، خیلی بیشتر است. صرف وجود همین درختان چنار، بید، سرنگو و سایر جنگلات است که میانه عمیق دره ها را با رشته تارهای خزه مانند پوشانده است و چنان زیباست گویی که «سرزمین آفتاب تابان» در معنای دیگرش است. 

خزان:  

چنانچه تذکر داده شد، شهرستان مالستان به سبب اینکه خصوصیات اقلیمی خاص دارد، فصل های سال آن تا اندازه زیاد از هم متمائز است.
اولین نشانه خزان؛ کوتاه شدن قوس های خورشید است. روزها آفتاب دیرتر طلوع می کند و بعد از ظهرها زودتر غروب می کند. همزمان با این تغییرات، بادهای سرد، هر روز وقت و ناوقت می وزد، پوست مردمانش تیره تر و ضخیم تر می گردد، با گذشت هر روز، برگ های نحیف و لطیف بید ها و چنارها در نهیب بادهای سرد، رنگ و شمائل از کف می دهند، شاخه های اکثراً پهن و وسوسه انگیز آن کم کم آمادگی خواب زمستانی را می گیرند، سایه بان های طبیعی لخت و عریان در مقابل شعاع کمسوی آفتاب قد فرسایی می کنند، مورچه ها از جمع آوری و تدارک انبار زمستانی و فصل مشقت شان دست از فعالیت می کشند، موش ها که به اندازه کافی کوده و بیده جمع آوری کرده، سر به تاریکی خانه های شان فرو می برند و امید روزهای بهار را از سر آغاز می کنند، دهاقین و زارعین نیز محصولات شان را با سرعت عمل زیاد جمع آوری کرده و به کردهای گلی و آهنی و انبارخانه ها، انبار می کنند. 
همزمان با شروع فصل خزان، پرنده های مهاجر دوباره عزیمت ترک خانه های شان می کنند، کلاغ ها که چند مشت گندم و جو را از زمین های در حال زرع دزدیده اند، می روند لای صخره ها و کوه ها می کارند وبعد خود شان برای مدت های زیادی ناپدید می گردند.
همچنان فصل خزان، آغاز کشت و کار دوباره است. دهقان ها با یوغ و اسپار-آهن های قدیمی و دست ساخته صنعت گران دهکده، به سراغ زمین های شان می روند و زمین ها را شخم زده و کشت شان را به پایان می رسانند.
در این فصل، که دامنه محدود بیشه زارها دیگر لخت مادرزاد شده اند، منظره قشلاق ها و دره ها رنگ دیگری به خود می گیرد. هرچند هر فصل به حکم طبیعت، دارای زیبایی منحصر به خودش است؛ اما تا جایی که روزها و شب ها خشن می گردد، کمی افسردگی می آورد. درختان اسیر در دست بادهای سرد و سهمناک خزان، امیدوارانه به طلوع و غروب روزها چشم می دوزند، مرکب های بارکش آذوقه، برای بارکشی آماده می گردند و به این ترتیب تهیه و تدارک زمستانی تا اندازه ای تکمیل می گردد.


زمستان:  

هنوز محدوده زمانی خزان به پایان نمی رسد که فصل زمستان شروع می شود. این فصل، در تعریف وجودی خود، فقط با باریدن برف و باران و سرد شدن هوا معنا می گیرد. به همین دلیل است که در مناطق سردسیر بخصوص شهرستان مالستان، زمستان معنایی مشخص تر و سنگین تر به خود می گیرد.
هرچند آغاز فصل زمستان با باریدن باران توأم با برف و گاهی برف خالص است؛ اما حس خوشی نمی بخشد. شاید عمده ترین دلیل آن، سردی بیش از اندازه آن است. تا اینکه مشقت های زمستانی رفته رفته با نوید بهار خوش آیند و قابل قبول می گردد.
آنچه از مالستان خاطره ای همچون آینه قدنما تمام وقت جلو خواب و بیداری ام دارم، زمستان قشنگی دارد. کوه ها و قله های سر به فلک آن، مکانی مناسبی برای تجمع برف است. هرگاه از فراز کوهی نه چندان بلند منظره اطراف مان را مشاهده کنیم، کوه ها، درده ها و راغ ها چونان تخم مرغی به نظر می رسد که به دلیل خشم ماکیان، شکل هندسی اش را از دست داده باشد. در موقعی که «تربرف» ها با دانه بزرگ از آسمان فرو می ریزد، درختان ها پر از برف می گردد، شاخه های درختان قد خم می کنند و چنان به نظر می رسد که لباس پر صلابت فصل برگ ها را بر تن کرده باشد. میزان بارش برف، به مقایسه چند دهه قبل، تا اندازه ای کاهش یافته است. در حالی که تاریخ زمستان های گذشته، واقعیتی را بازگو می کند که در آن، راه های قابل عبور و مرور مردمان دهکده، از شدت ریزش زیاد برف، شکل یک تونل واقعی را بخود می گرفته است. ضخامت برف در آن زمان از اندازه یک قد انسان معمولی بزرگتر بوده است. بدیهی است که در چنین وضعیتی، اکثراً اقوام و دوستان به نسبت اینکه راه ها بسته و مسدود است، برای مدت های طولانی از یگدیگر بی خبر اند.  
فصل سرد زمستان در متن زندگی اجتماعی و فردی مردمانش، فرهنگی خاصی را بوجود آورده است. پیرمرد ها اکثراً در مکان های آرام و تقریباً مخصوص مثلاً پیتو، مسجدهای زمستانی که با بخاری و تنورهای چوبی و ذغالی گرم می شوند و... جمع شده و به افسانه گویی، شعرخوانی و نعد خوانی می پردازند، دخترخانم های جوان و غرق در رؤیاهای جوانی، به کارهای هنری مثلاً خامک دوزی ها می پردازند و برای جفت آینده شان، تدارک تحفه های عشق در نظر می گیرند، پیرزن ها اکثراً با کارهای رشته گری پشم های گوسفند وبز خود را سرگرم می کنند، مردها کمان بازی می کنند و پسرهای خرد و نوجوان به برف بازی، آدمک سازی، اسکی و بعضی سرگرمی های سنتی دیگر سر شان را مصروف می سازند. اینها همه جزئی از فعالیت های زمستان مالستانی هاست که در ادبیات من، در قالب یک فرهنگ زیبا جا می گیرد.
برف زمستان عموماً دو نوع است. نوع اول به نام «خشک برف» یاد می گردد. خشک برف نصف اول این فصل را می بارد که شاید به دلیل سردی هوا است. واضح است که اسم خشک را به خاطری بالای اسم برف اضافه کرده اند که یخ، سبک و بی کمترین آب و رطوبت است. اگر خود را لخت در مکانی زیر بارش خشک برف تصور می کنیم، احساس خواهیم کرد دانه های زمخت آن چونان سوزنی برنده به تن و جان ما فرو می رود.
نوع دوم برف؛ به نام «تر برف» یاد می گردد. «تر» کلمه است مترادف به رطوبت و چیزی که حاوی آب باشد. این برف بیشتر در نیمه دوم فصل زمستان می بارد. با دانه های بزرگ و پهن که آرام رام از آسمان پر از ابرهای تیره و خاص به زمین می ریزد. تا اینکه با نزدیک شدن به فصل بهار«نوروز» این برف با دانه های باران همراه می شود و تا اندازه زیاد سنگین و پر آب است. از این رو آن را تربرف نامیده اند. شروع باریدن تربرف، نوید تازه ای است برای مردمانی که بی صبرانه انتظار بهار زیبا و پر از رؤیا و خاطره سالهای گذشته را همه روزه در فکر شان مرور داده اند. هرگاه رعدی از کناره آسمان نمودار می گردد، انگار بوی بهار تا آخرین نقطه وجود مردمان می رسد و آنها سپس سرزنده و امیدوارانه نفس می کشند. این که دیگر زمستان امسال با اولین روز نوروز و حلول سال جدید، به خاطره تبدیل می گردد و این سال، با تمام چیزهایش به صفحه خاطرات و تاریخ مردم می پیوندد. 

جغرافیای مردمی:

هنوز یک آمار و برآورد کلی از نفوس شهرستان مالستان در دست نیست. ولی شگفت آور نیست اگر ادعا شود نفوس شهرستان مالستان به تناسب جغرافیایش، خیلی بیشتر است. در میان دره های طبیعی با ظاهر زیبای آن، مردمان زیادی زیست و زندگی دارند که اکثراً در قالب قوم، قبیله، تبار، آغیل و خویشاوندان تعریف و مشخص می گردند. مالستان سرزمینی است به لحاظ ملیتی متعلق به اقوام هزاره خالص. می توان گفت که اکثریتی به کل جمعیت آن هزاره و بقیه یک تعداد «سید» ها هستند که به لحاظ تیره وتبار خود را منسوب به عرب ها و از نواده محمد پیغمبر مسلمانان می دانند.
مالستان؛ همچون سایر مناطق هزارستان سرزمینی با اقوام مختلف و گوناگون است. عموماً اقوامی که معروف اند و دارای نفوس معین هستند عبارت از قوم ملکی، مرتی، باسی، میراحمد، خردک زیده، مرادینه و بعضی اقوام کوچکی دیگر نیز هستند که در کتگوری اقوام مالستان به لحاظ نفوس و شهرت، به ندرت به قلم در می آیند. اسم هرکدام از اقوام، بر اساس وجه تسمیه آن تعریف می گردد. یعنی مبداء هر قوم به یک نفر بر می گردد که به مروز زمان- همقافله با سیر و گسترش نفوس بشر- رشد کرده اند. ولی فرهنگ منحصر مردم مالستان، علی القاعده مثل سایر فرهنگ های ملل شرقی، بخصوص چین، مغولستان، کوریا و جاپان است. این فرهنگ، مرده پنداری و نوعی مرده پرستی است. در معنای عام تر کلمه، این فرهنگ در بین هر قومی از این مردم به وجه عالی قابل دید و بحث است. هر قوم قبر پیر خود(پدر بزرگ خود) را با دید احترام نگرسته و نوعاً نسبت به وجود و تاریخ آن، به نوعی تقدس گرایی دست می زنند. 
مثلاً چند سال قبل، در یکی از دهکده های مالستان(دهکده لاغرجوی) قبر پدرکلان قوم میراحمد با حکاکی های سنگی اش کشف شد. بلافاصله بزرگان این قوم جمع شده و ترتیب یک "نذر" بزرگ را گرفتند و متنفذین هر قریه و دیار را از هر قومی که بود، دعوت به صرف طعام و ادای خیرات کردند. از آن به بعد، اکثریت مردمان این قوم- هرگاه گذرش بر قبر پدربزرگ میراحمد بیفتد- راه کچ کرده، بالای قبر تکریم و تعظیم به جا می آورند.
 به همین قسم پدربزرگ هر قوم تا سرحد تقدس گرایی مورد احترام فرزندان شان که اقوام مالستان باشد، مورد تکریم و پرستش قرار می گیرد. این همان خصوصیت منحصر فرهنگ عقیدتی شرقی، بخصوص نژاد زرد است که فرهنگ غالب آن، کشورهایی نظیر چین، کوریا و جاپان است.
 البته این کار در ماهیت و نوعیت خود دارای فلسفه بوده و حتا شکی نیست که ازادیان بودایی، جاینی، شنتویی تآثیر پذیرفته باشند. بهر صورت، تیره و تبار هر قوم مشخص است و به لحاظ مناسبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نوعی و مشخص تر رسومات اجتماعی، تفکیک خاص را بوجود می آورد. 
تفکیک به لحاظ کارکرد فرهنگی را در میان مرزهای قومی مردمان این شهرستان می توان اینگونه مثال زد: در مراسم و کارهای اجتماعی مثل طوی(عروسی)، خیرات، فاتحه مرده ها و... برای صاحب کار، قوم در اولویت امتیاز قرار دارند. مثلاً وقتی عروسی پیش می آید، خانواده داماد از قوم شخص خانه یک نفر یا هرچند که قرار باشد، به عنوان قوده به خانواده عروس همراه کاروان داماد می فرستند؛ در حالی که از سایر اقوام یا هیچ کسی به قوده دعوت نمی گردد و یاهم کسانی که به لحاظ جفرافیایی نزدیک ترین سرحد خانواده داماد را تشکیل میدهد که خانه یک نفر به عنوان قوده دعوت می گردد. تفکیک؛ در سایر رسومات اجتماعی نیز محترم شمرده شده و یگانه پدیده از میان سایر پدیده هاست که مسئله قومیت در میان مردمان مالستان را مشخص می سازد. 
همانطور که تذکر رفت، اسم هر قوم، دارای وجه تسمیه ای است. به عنوان مثال: در مالستان سه دختر بوده بنام های ملکی ماه، باسی ماه و مرتی ماه. این سه دختر با همدیگرخواهر بوده و از نسل یک پدر بدنیا آمده بوده است. بنا براین سه قوم: باسی، ملکی و مرتی فرزندان همین سه دختر مالستانی است. این وجه تسمیه مشخصه سایر اقوام مردمی شهرستان مالستان نیز است.
مردم مالستان دارای صفات و خصوصیات حسنه می باشد. اکثراً مانند سایر ملیت هزاره: میهن دوست، زیبا پسند، هنردوست، شاعر مشرب، مهمان نواز، صادق، شجاع و متین هستند. قلب رقیق دارند و عشق در گستره فرهنگ بومی آن از عمر درازی برخوردار است و یکی از با مزه ترین قصه های روزگار را می سازد که گاهی این قصه ها، با عناصری از اسطوره و افسانه عجین شده و قصه های به زیبایی یک زندگی واقعی را به تصویر می کشد. به گونه مثال، امروز هیچ مالستانی پیدا نمی شود که از قصه «مغول دختر» و ماجراهای عشقی آن چیزی ندانند. 
بیش از نود درصد مردم به دامداری و کشاورزی مشغول اند. و بقیه به کارهای تجارت و سوداگری، دکانداری و یا کارهای دستی و هنری دیگر اشتغال دارند. در میان این تعداد، یک عده دیگر سوداگرهای دوره گرد هستند. هرچند شغل آنها به لحاظ در آمد، شاید خیلی قابل تعریف نیست؛ اما دوره گردی واقعاً زیباست و نماد فرهنگ بومی مردم مالستان است. سوداگرهای دوره در اصطلاح عام مردم، بنام «سودگر» به کسر "دال" تلفظ می شود. سوداگرهای دوره گرد اغلب مردمان مهربان، خوش اخلاق و زیبا پسند هستند. آنها از اینکه شغل شان دوره گردی- قریه به قریه اند- تقریباً با اکثر مردم شناخت و داد و ستد دارند. 
مردم مالستان صلح دوست اند. تمدن را تا سرحد تعبد می پرستند  شکی در میان نیست که اگر یک تعداد عناصر ارتجاعی و قهقرا پسند در اندیشه ساده باورانه این مردم نفوذ نمی کرد، اکنون می توانستند به خوبی خود شان را با مفاهیم مدرنیته و مظاهر دنیای مدرن حتا از نوع غربی شان آماده می کردند. اما متاسفانه تاریخ پر از ظلم، انحصار طلبی های قومی و ملیتی، نفی ملیتی بنام هزاره، وجود شاهان ظالم و بنیادگراها از یکسو و وجود یک تعداد افسارگسیختگان عصر جاهلیت و توهم پرستی و اسطوره پنداری که ادعای حمل پرچم اعتقاد، دین و مذهب جامعه را در ذهن و ایده تاریک شان یدک می کشند از سوی دیگر، همه بسان زهر و معجون مرگ ها آوری در پا، دست و فکر این جامعه خلید و قافله تمدن این مردم را در کویر تاریک و پلشت شان گیرداد و گمراه کرد. 
ناگفته نباید گذاشت که مردم مالستان، به لحاظ قومی، به شدت و حدت تمام خود را متمایز می دانند. آنها نسبت به قومیت، نسب و تبار شان به شدت وفادار اند. ولی با وجود این همه، مردم مالستان که در کتگوری "دای فولاد" قوم هزاره تعلق می گیرد، همه در کنار هم فرهنگ واحد قومی و سمتی دارند و این فرهنگ مشترک دارند و این فرهنگ، با گذشت هر روز روبه شگوفایی می رود. 

فرهنگ

دریچه ای بر موضوع:

بحث بر سر موضوع فرهنگ، مستلزم دقت و وقت گذاشتن زیاد است. همچنانچه فرهنگ خود کلمه عامی نیست که به سادگی به تعریف در آید. فرهنگ «نادقیق ترین مفاهیمی» در بین واژگان دیگر است که در اکثر اوقات با «مفاهیم غیر تخصصی» آن سر و کار دارد. 
در یک دیدگاه کلی و انتزاعی، فرهنگ به عنوان بعدی از زندگی، داشته ها و روحیات اجتماع انسانی مطرح می گردد که« برتر و هنرمندانه تر» است. اما هدف ما در اینجا، دادن یک تعریف عام از این کلمه است تا بتواند خوب تر به زبان جاری شود و مفهوم عامیانه تر از آن بدست آید. 
فرهنگ به مثابه واقعیتی از زندگی اجتماعی و بشری، تاکنون تعاریف گوناگون به خود گرفته است. تایلور در تعریف از فرهنگ می گوید :«فرهنگ مجموعه پیچیده ایست که دانش، اعتقادات، قوانین، آداب و رسوم و هر آموخته دیگر انسان را شامل می شود.» نظر به این تعریف، فرهنگ مجموعه عامی است از علوم، هنرها، عقاید و افکار، قوانین و مقررات، رسوم و آداب «خود آموخته» که اساساً در قالب یک قرار داد اجتماعی تعریف و معنا می گیرند. همچنان ماکس وبر فرهنگ را «تفهم تفسیری کنش های اجتماعی» قلمداد می کند. این همه فقط بخاطر گستردگی موضوع فرهنگ و برداشت متنوع در نوع خود سلیقه ای است که نسبت به فرهنگ ارائه می گردد. 
التزام در پذیرش اینکه یک فرهنگ با بودن جامعه معنا می گیرد و بدون جامعه نمی تواند تعریف شود، امر بدیهی است؛ به همین قسم جامعه ای بدون فرهنگ نیز سراغ نداریم. در پیوند به این مهم، می شود گفت فرهنگ و جامعه دارای رابطه «دوسویه» بوده و هردو- در کنارهم- معنا می گیرند. چنانچه انتونی گیدنز جامعه شناس مطرح عصر کنونی در کتاب جامعه شناسی خود، در بحث از مفهوم فرهنگ می گوید: «مفهوم فرهنگ، همراه با مفهوم جامعه،... اما ارتباط بسیار نزدیکی... دارد. فرهنگ به شیوه زندگی اعضای یک جامعه معین- عادات و رسوم آنها، همراه با کالاهای مادی که تولید می کند- مربوط می شود. جامعه به نظام روابط متقابلی اطلاق می گردد که افرادی را که دارای فرهنگ مشترکی هستند به همدیگر مربوط می سازد.»
به این لحاظ، از قرائن گفته ها و تعاریف موضوعی این واژه چنین بر می آید که در حقیقت، فرهنگ هویت یک قشر از مردم و یک جامعه است. فرهنگ به کنش ها، رفتارها، رسومات و جنبه های عام از زندگی اجتماعی گفته می شود که هسته وعنصر کیفی یک جامعه را تشکیل می دهد. 
شاید این حرف کلیشه شده باشد که گفته می شود، هویت یک جامعه، فرهنگ آن است؛ اما در معنای گوهری خود، فرهنگ معرف روح و روان جامعه و تمام داشته هایی است که در طول زندگی شان آموخته اند و آن را به یک ارزش تبدیل کرده اند. به همین قسم معیار چند دستگی جوامع به لحاظ پیشرفت، «ایستا» و «عقب گرد» در نزد جامعه شناسان. تنها فرهنگ است که معیاری برای یک جامعه تعیین می کند و اوضاع جامعه به لحاظ کیفی در گستره و پیکره فرهنگ تعین معنا می دهد.
ما در بحث از فرهنگ، نقش و کارکرد آن در جامعه و به همین چند نکته ساده و خلاصه، اکتفا می کنیم و این همه پراکنده گویی صرف اعترافی بود به نقش و جایگاه فرهنگ و اینکه یک جامعه چگونه بواسطه فرهنگی که دارد، مورد تعریف قرار می گیرد.
در بحث روی فرهنگ مردم مالستان- به عنوان ارزشهای آن جامعه- کوشیده ام تا واقع بینانه و آنچه که وجود دارد و هست را یاد آوری و به نوشته در آورم. به دین لحاظ که هرچند از مالستان دورم؛ اما محصول سرزمین مالستان هستم و در دامن فرهنگ مردمان مالستان خون و گوشت گرفته ام. 
بصورت مشخص، فرهنگ مردم مالستان در چند بعد و بخش، بهتر قابلیت فهم پیدا می کند. این ابعاد فرهنگی شامل: ازدواج و مراسم عروسی(طوی)، اعیاد، فدیه نوروزی، چارده پال، هنر و ادبیات، مکتب ملایی به عنوان یک رسم بومی، تقدس گرایی و خرافه پرستی و بعضی خصوصیات دیگر که «جنبه عام فرهنگی» به خود می گیرد.

۱- ازدواج:

به عنوان پیش زمینه این بحث، بصورت مختصر می توان گفت که ازدواج یکی از بخش های فرهنگ است. ازدواج در هر جامعه، با رسم و رواج، با سنن و قواعد، با آداب و کیفیات مختص به خود وجود دارد. همین طور، ازدواج در برداشت عمومی، اساس زندگی اجتماعی در میان جوامع انسانی است؛ اما نحوهی ازدواج و ابعاد اجتماعی و همین طور دیدگاه در مورد آن از جامعه ای تا جامعه دیگر فرق دارد و به تناسب فرهنگ ها، امکانات، شرایط مختلف زندگی از جمله مسأله امکانات و سطح رفاه، فرق می کند. با همه این احوال، اما ازدواج در میان هزاره ها، همان رسم و آداب و شیوه بخصوص خود را دارد. در اینجا چون موضوع ما تنها شهرستان مالستان است، ازدواج در مالستان را بصورت بسیار فشرده روایت می کنیم.

در هزاره جات، خرده فرهنگ ها، رسم و رواج ها در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، از یک شهرستان تا شهرستان دیگر و از یک ولایت تا ولایت دیگر تفاوت دارد. البته این تفاوت گاهی خیلی اندک، و گاهی برجسته تر است.
موضوع دیگر اینکه، جامعه هزاره با سرعت در حال تغییر و تحول است و در جریان این مسیر، فرهنگ ها و رسم و رواج های مردم در ابعاد مختلفش، دگرگون می شود و رفته رفته آداب و سنن قدیمی و نیاکانی، با آداب و سنن جدیدتری استحاله می شوند. به این لحاظ، شیوه عروسی با تمام جوانب آن، امروزه در مقایسه به مثلاً بیست سال قبل، تفاوت هایی را در خود دیده است. با این حال، اما سبک و اسلوب آن، در حقیقت همان یک خط را می پیماید گرچه فقط در صورت، اندک تغییراتی در جریان زمان دیده می شود.


ازدواج در هزاره جات از پایه محکمی برخوردار است. تقریباً عموم مردم به ازدواج عقیده سر و پا قرصی دارند و آن را اساس زندگی مشترک افراد، اساس جامعه و یک امر اجتناب ناپذیر می دانند تا جایی که والدین به شوهر دادن دختر و یا زن گرفتن برای پسر خود را بزرگترین مسئولیت اخلاقی و دینی خود می دانند و تا زمانی که این سنت را بر آورده نکرده اند، خود شان را زیاد راحت احساس نمی کنند.

 
از این همه مقدمه گویی اگر بگذریم، در شهرستان مالستان میان مردم ازدواج یک امر بزرگ فرهنگی و اجتماعی محسوب می شود از ابتدا (خواستگاری) تا انتهای کار (عروسی و شروع زندگی مشترک بصورت رسمی) مراتب و مراحل خاص خود را دارد. 

عموماً در هنگام خواستگاری، ابتدا پسر فرد مورد علاقه خود را با اصرار والدین انتخاب می کند. پس از آن، والدین با درنظر گرفتن ارتباطات دیگر نظر خویشاوندی، درجه آشنایی خانوادگی، قومی و تباری، تصمیم به خواستگاری می گیرند. شیوه های خواستگاری، متفاوت است. اما چیزی که از قبل نیز وجود داشته اینکه پسر خواستگار هیچ وقت خود به خواستگاری نمی رود؛ بلکه این والدین است که می روند خواستگاری معمولاً بدون دعوت و البته در جریان قرار دادن خانواده دختر بصورت غیر رسمی قبل از مراسم خواستگاری. 


وقتی خواستگاری انجام شد، در صورت موافقت طرفین، عموماً شیربها و دیگر جوانب آن، در همان لحظه تعیین می شود. بعد از آن، پسر و دختر بصورت رسمی نامزد همدیگر می شوند.
مدت زمان نامزدی به توافق طرفین است. یعنی شرط اساسی در این میان، در دست داشتن امکانات عروسی است. عموماً دو طرف دوست دارند هرچه زودتر عروسی کنند. زیرا دوران نامزدی برای هردو طرف مخارجی دارد و از آنجایی که سطح اقتصاد مردم، خیلی خوب نیست، این مخارج برای دو طرف گران تمام می شود. 


در مدت زمان نامزدی، پسر و دختر بسته به دید و سطح سواد و فرهنگ خانواده، آزادی دارند. بالاترین درجه ای آزادی در میان خانواده های فرهنگی مالستان، به دختر و پسر اجازه هر کاری را می دهد. درست شبیه آنچه که در جوامع مدرن امروز دیده می شود. پسر و دختر نامزد می توانند مسافرت کنند. مسافرت های بین شهرستانی و یا مسافرت هایی از این شهر تا شهر دیگر و از این ولایت تا ولایت دیگر. همین طور، نامزد پسر و دختر می توانند رابطه جنسی مشروع و آزاد داشته باشند. اما در خانواده های سنتی و به لحاظ فرهنگی در سطح پایین، آزادی های پسر و دختر در دوران نامزدی محدوداست و چیزی است که از سوی پدر و مادر بخصوص دختر، تعیین می شود و حدود گذاری می گردد. در چنین خانواده ای، مثلاً یک نفر مأمور است تا رفتار پسر را کنترول کند که مبادا قبل از زمان مشخص، پسر به باور خود شان "بی شرمی" کند و با دختر یعنی نامزدش، تماس جنسی بر قرار کند. زیرا بر اساس سنت و مذهب و آموزه های دینی آنها، هر نوع ارتباط در صورت جاری نشدن عقد نکاح، میان دختر و پسر حرام است و کیفر دارد. به این خاطر است که در این اواخر، همین که پسر و دختر با هم نامزد شدند، "صیغه عقد" آنها جاری می شود و دو طرف می توانند بصورت آزادانه تماس های جنسی داشته باشند. 


مراسم طوی یا عروسی، نیز مراتب خاص خود را دارد. قبل از همه، به توافق طرفین (خانواده داماد و خانواده عروس) زمان طوی را مشخص می کنند. به رسم معمول، تمام مخارج طوی در خانواده دختر، به عهده خانواده داماد است. خانواده داماد تا روز طوی، همه چیز را آماده می کند. در روز طوی، خانواده داماد به شمول آغیل (ده) دوستان دور و نزدیک خود را صفت قوده دعوت می کند. قوده ها با موترهای شان در ساعات اول روز می روند در ده عروس. پس از صرف نان لباس داماد و عروس طی محافل ویژه پوشانیده می شود. از آن پس، عروس به صورت رسمی، عضو جدید خانواده معمولاً سنتی داماد می گردد که زندگی در خانواده ها، هنوز خیلی قدیمی و به سبک قدیمی است. یعنی عروس به مجرد اینکه در خانه شوهرش می آید، اگر نه تا آخر عمر، حد اقل برای چند سالی باید با والدین و حتا برادر و خواهر شوهرش بصورت یکجا زندگی کند. ولی این امر با گذشت زمان، اکنون کمرنگ شده و ازدواج ها و زندگی مشترک عروس و داماد از همان شروع تازه، دیگر از متابعت باورهای قدیمی، سر باز زده است. این امر رفته رفته خودش را با معار زندگی شهری با اصول و امکانات و رسم و رواج آن برابر می کند.

۲- اعیاد:

از آنجایی که مردم مالستان به عنوان بخشی از جامعه هزاره و در سطح کل به عنوان بخشی از مردم این کشور (خراسان بزرگ) به شدت سنتی و مذهبی اند، اعیاد آنها که به لحاظ تاریخی و فرهنگی در مواجهه با مناسبتهای خاصی نامگذاری شده، و در طول، به تعداد چندین تا می رسد.
با این حال از بزرگترین اعیاد این مردم می توان از عید نوروز (سال نو خورشیدی)، عید قربان (عید اضحی)، عید فطر (عید روزه)، عید غدیر خم و چهارشنبه سوری یاد کرد.
عموماً رسم است که در همه اعیاد، مردم با شوق و رغبت و خوشحالی تمام، لباس های نو برای شان تهیه می کنند، تا جایی که امکانات زندگی به آنها یاری کند، حتا خانه نو، اسباب و لوازم نو تهیه می کنند و شماری هم با برپایی جشن های ویژه و گردش، از اعیاد شان تجلیل می کنند. 


این اعیاد البته در بعد دیگر، از زیباترین عنصر مردم شناختی برخوردار است که سنت ها و باورهای بومی این مردم را در شکل و شمائل خاص، به نمایش می گذارد. در میان همه اعیاد، به نظر می رسد عید نوروز بخصوص در سالیان اخیر، از اعتبار بهتری برخوردار است. در نوروز که عموما از آن در گویش هزارگی به نام "نوروز علی" یاد می شود، مردم همه لباس های جدید برای شان تهیه می کنند، در روز موعود با مراسم و محافل ویژه و با سفره چیدن رنگارنگ و همین طور سفره هفت سین، مردم سال نو شان را جشن می گیرند. 


پس از آن، عید فطر و عید قربان است. این هردو عید از دیگر عیدهای رسمی مردم مالستان است که مثل همه اعیاد، با آداب و رسوم و سنن مختص به خودش برگزار می شود.
غذاهای عیدی مردم مالستان عموماً ملیده، شرینی و دیگر غداهای معمول است. در این روزها، دوستان، به خانه و آغیل یکدیگر دوستانه شرکت می کنند و از همدیگر احوال گیری می نمایند. همین طور، اعیاد تنها بهانه ی برای گردهم آمدن بخصوص دختران دهکده هاست. آنها در این روزها، از فرصت های پیش آمده بهره می برند. عمده ترین مراسم آنها، برپایی مجلس رقص، دید و بازدید از یکدیگر و برخی دیگر از جنبه های این آیین است. 

  ۱- چارده پال:

عدد چهارده که مردم در لهجه آن را بصورت اختصار "چارده" می گویند، بعد از عدد سیزده که دارای بار سمبولیکی مثلاً به معنای نحص است، یکی از عددهای است که بنا به اعتقاد مردم، از مرحله "نحص" گذشته است. چارده پال نیز به معنای چهارده فال است. عدد چهارده بصورت مستقیم همان گردش استمرار ماه است. یعنی شب چهارده ماه- درست موقعی که ماه به جوانی می رسد. پس چارده پال، یعنی فال گیری در شب چهاردم ماه.  


یکی از زیباترین جنبه فرهنگی مردم مالستان، چارده فال است. این عنعنه از دیر زمانی که شاید کسی نتواند برای آن تاریخی تعیین کند، میان مردم رواج داشته است. همچنان این شب از آنجایی که شب فال گیری در طول ماه است، از معنا و معنویت بخصوصی برخوردار است. در این شب که معمولاً در قریه ها میان ساکنین ده عمدتاً زنان دهکده برگزار می گردد، زنها کنار هم جمع می شوند. مردانی که معمولاً روزانه مصروف کارهای کشاورزی و فعالیت های روزانه شان هستند، کمتر حوصله ای برای شرکت در این فال را دارند. از این رو اگرچه این فال مخصوص زنها نیست، اما از آنجایی که مردها کمتر در آن شرکت می کنند، در تمام دهکده ها معمولاً هویت زنانه ای به خود گرفته است. 

اصول و روش چهار پال به گونه ای است که معمولاً خانم ها پیش از پیش آمادگی را برای برگزاری این فال می گیرند. بر اساس برنامه از پیش تعیین شده، در شب چهارده، گروهی از خانم ها به شمول دخترهای نوجوان که علاقه ای به فال دارند، در یکی از خانه ها جمع می شوند. وسایل فال گیری قبلاً مهیا شده است. این وسائل عبارت از: یک عدد کاسه میسی، آب پاک معمولاً ترجیح داده می شود آب چشمه باشد، انگشتر و یا حلقه های نقره یی. وسائل این فال گیری همین قدر مختصر است. پس از آنکه جمع خانم ها جمع شد، کسی از میان آنها به عنوان "بیری" انتخاب می شود. البته این انتخاب، اصول و قواعد مختص به خود را دارد. یعنی هر کسی نمی تواند بیری انتخاب شود. زیرا به اعتقاد آنها، بیری کسی باشد که از همه معصوم تر باشد. به این ترتیب، از میان افرادی که در جمع شرکت کرده اند، کسی که دارای درجه کمتر گناه باشد- به اعتقاد و باور آنها- و همین طور دارای سنپایین تر باشد، انتخاب می شود. پس از آن، تمام خانم ها خود را برای شروع مراسم فال گیری، تطهیر می کنند: غسل می کنند، دوش می گیرند و وضو می گیرند. اما بیری بایستی از همه پاک تر باشد. زیرا در این شب تنها اوست که می تواند سرنوشت فال ها را تعیین کند. زیرا که فکر می شود آنکس که معصوم تر و پاک تر باشد، می تواند به فال اعتبار بدهد. گویا او ارتباطی است میان بندگان و روح بلند معنویتی که می تواند از سرنوشت آینده همه خبر بدهد. این مراسم فال گیری، در حقیقت حالی از آینده دانستن است. نیت عمده این است که اشتراک کنندگان، بتوانند از آینده شان باخبر شوند و بتوانند آن را پیش بینی کنند. 

بیری را با شال و لباس مخصوصی ملبس می کنند. زمانی که چراغ نفتی و یا شمع روشن می شود، فال گیران دور هم جمع می شوند. بیری یا عروس خارج از دایره غزلخوانان در گوشه پشت به جمع نشسته و سر و رویش پوشیده از یک پارچه است. کاسه میسی پر از آب پاک، درنقطه ای از جلو دست او گذاشته می شود که او بدون اینکه انگشترها و حلقه های نیت شده را ببیند، باید پس از تمام شدن از قطعه غزل، به دستور نیت کنندگان، آن بیرون بکشد به جمع تقدیم کند. 


خانم ها گردهم جمع می شوند. بیری منتظر است. کاسه میسی پر از آب نیز منتظر حلقه ها و انگشترهای نقره ای. قبل از آن، یکی دو و یا سه نفر از جماعت اشتراک کننده که غزل بلدند، از سوی جمع برای غزل گویی انتخاب می شوند. پس از آن، وقتی همه اعلام آمادگی کردند، یکبار مراسم در سکوت عمیقی فرو می رود. دستور داده می شود تا همه نیت کنند. در یک لحظه کوتاهی از سکوت، همه با قلب پاک طوری که در حین نیت هیچ مطلب دیگری را در ذهن نداشته باشد، نیت خاص شان را اجرا می کنند و آن را از طریق نوعی هیپنوتیزم ساده، به انگشتر و حلقه نقره یی که در دست دارند، منتقل می کنند. بعد یکی یکی انگشتر ها و حلقه های نیت شده را میان کاسه میسی پر از آب می اندازند.
محدودیتی البته وجود ندارد. یک نفر در عین حال می تواند دو و یا سه انگشتر را نیت کند و به داخل جام بیندازد. فقط مهم است نیت ها را به تناسب انگشترها و یا حلقه هایش به یاد داشته باشد تا در تعبیر آن پس از قرائت غزل، اشتباه صورت نگیرد. زیرا کمترین شکی در دل نیت کننده، می تواند ذهن او را مخدوش کند و او نتواند نیت اش را تعبیر کند.
وقتی انگشترها و حلقه های نقره یی نیت شده به داخل جام میسی پر از آب که جلو دست بیری است، انداخته شد، همه ساکت می شوند. دو نفر یا یک نفر و یا هم سه نفر همصدا یک غزل را در دل شان انتخاب می کنند و آن را هم آواز، بلند و با تُن مخصوصی زمزمه می کنند. وقتی غزل خلاص شد، بیری در حالی که صورتش کاملاً پوشیده از تکه ها و یا شال است، در غیاب کمترین دیدی، دستش را می برد داخل جام. سه بار انگشترها و حلقه ها را میان جام آب به دایره راست می چرخاند. درهمین لحظه صدای ارتعاش اشیای روحانی شده نقره یی که با دیوار معمولاً نگاره شده ای جام میسی آهنگ خوش و روحانی مخصوص شب چهارده را در می آورد، به فضای اتاق می پیچد. بیری در حالی هیچ یکی از انگشترها و یا حلقه های انداخته شده میان جام آب را نمی شناسد، صرف با یکنوع اشراق غریب، یکی از اشیای داخل جام را با دست راست می گیرد. آن را در می آورد و می دهد به جماعت نیت کنندگان که تا این لحظه در انتظار اینکه انگشتر مال چه کسی خواهد بود، دست های شان را با شعف و یا نگرانی مخصوصی به هم مالیده اند. در نور چراغ نفتی انگشتر و یا حلقه ای که با دست بیری از جام میسی بیرون آمده است، معلوم می شود مالی کیست. پس از اینکه صاحب انگشتر و یا حلقه نیت خود را گرفت، یکی از اشتراک کنندگان که از درجه فهم و تعبیرها بهتر از همه است، برای تعبیر کردن غزل انتخاب می شود. فرد مذکور با حوصله مندی تمام، غزل را که به نیت همه انگشترها خوانده شد، تعبیر می کند. صاحب فال که اکنون حلقه و یا انگشتر نقره یی خود را در دست دارد، تعبیر فال را به نیت فال منتقل و مطابقت می دهد تا غزل نظر نظر به نیت او، خبر خوش از نیت او داده است یا بد و البته کمترین زمانی است که یک غزل نتواند معنای دقیقی برای نیت بدهد.
به این ترتیب، با هر بار غزل خواندن، بیری یکی از انگشترها و یا حلقه های ریخته شده داخل جام میسی را بیرون می کشد و تعبیر کنندگان، بدون اینکه از نیت کننده خواهان توضیح نیت شوند، غزل را معنا می کنند. اینکه تعبیر کنندگان در نیت نیت کننده چه اندازه دخالت دارند، فرق می کند. اما معمولاً تعبیر کنندگان در تعبیر بیشتر از یک جمله نمی گویند: خوب یا بد. اما صاحب نیت، بطور طبیعی غزل را خود چندین بار پیش خودش زمزمه می کند و معنای آن را با نیت اش تطبیق می دهد.
این بازی فقط ادای یک ساعت تیری و یا شوخی نیست. خیلی هم جدی است. نیت کنندگان به تناسب اعتقاد شان به این آیین، با این غزل ها و انگشترهای نقره یی سرنوشت آینده شان را پیش بینی می کنند. این نیت ها و تعبیرها، نیت کنندگان را شدیداً تحت تأثیر قرار می دهد و آنها نیت های شان را هرگز به شوخی نمی گیرند. از مهم ترین اصول نیت، این است که نیت کننده صرف می تواند یک نیت مشخص داشته باشد. مثلاً یک دوشیزه جوان که آرزویش یافتن یک خواستگار مطابق میل اوست، تنها می تواند نیت بکند آیا او می تواند خواستار ایده ئال اش را پیدا کند! و بعداً پس از خوانش غزل و انتخاب انگشتر نیت شده، او می تواند آن را تعبیر کند و حالی از آینده را دریافت کند. 


در اخیر، اینکه تا چه اندازه این نیت ها و فال گیری سنتی، می تواند اعتبار داشته باشد، شاید هیچ کسی نتواند حکم تعیین کند. اگر از خود اشتراک کنندگان چارده پال (نیت گنندگان) بپرسیم، با قطعیت تمام پاسخ خواهند داد به آنچه نیت می کنند و تعبیر می کنند، ایمان دارند.
چارده پال در سالهای اخیر با تغییر سطح زندگی و باورهای مردم، کم و بیش از مُد افتاده است. در بسیاری از دهکده ها، اکنون مراسم چارده پال کمرنگ شده و متأسفانه این آیین زیبا کم کم به فراموشی سپرده می شود. با آنهم، اکنون چارده پال همچنان مخاطبان و طرفداران خود را دارد و در هر شب چهادهم ماه، برگزار می شود. این آیین در لحظه های پایانی خود، برنامه های تفریحی نظیر رقص های دسته جمعی و یا افسانه گویی و قصه پردازی را نیز با خود دارد.

 ترانه و موسیقی:

موسیقی؛ بخش مهمی از فرهنگ یک مردم است. زیرا موسیقی با هستی انسان ارتباط دارد و به عبارتی، موسیقی صیقل روح است. ازاین رو، موسیقی را می شود از دستآوردهای فرهنگی یک جامعه به شمار آورد.

مالستان در میان سایر مناطق هزارجات، یکی از مناطقی است که محل رشد و ابداع سبک های موسیقی فولکور مردمان هزاره بوده است. پیشینه موسیقی در این شهرستان ما را متوجه این مطلب می سازد که این شهرستان با همان کوهپایه های صعب اش، محل تولد فرهنگ بوده و قریحه هنری این مردم قابل ستایش است. از سویی، هنرمندان موسیقی مالستان (آواز خوانان) به مراتب متقدم تر بوده اند از سایر هنرمندان هزاره در مناطق مختلف هزاره جات.

زمانی که صدای آبه میرزا و صفدر علی مالستانی با صدای دمبوره ضبط و پخش می گردید، نخستین طنین از موسیقی ملی و فولکور هزاره قلمداد می شد. این ترانه سرایی و موسیقی در نوع خود و در زمان خود هویت موسیقی فولکلور مردمان هزاره را داشت.

مردم مالستان، مردمان فرهنگ دوست و هنر دوست هستند. موسیقی و ترانه سرایی، یکی از علاقه های این مردم بوده است که در طول حیات شان، همواره با ایشان زیسته است. امروز به صدها آواز خوان محلی در دهکده های مختلف شهرستان مالستان وجود دارند که نواختن دمبوره و غیچک به عنوان دو آله ملی موسیقی هزارگی، از هنرهای ابتدایی آنها به شمار می رود.
تاریخ موسیقی و ترانه سرایی شهرستان مالستان، تا سه دهه (کمتر یا بیشتر) را در بر می گیرد. از زمان شروع و شیوع موسیقی و ترانه سرایی طی محفل های دوستانه در قالب شب نشینی و محفل های خانوادگی، تا اکنون این روند، سیر دلچسب و قابل تأمیلی را داشته است. قصه های و داستانهای موسیقی و ترانه سرایی در این شهرستان، عنوان قصه های رمان های    رئالیسم اجتماعی است. یعنی داستانهای واقعی از زندگی و از خواست ها و آرزوها و ارمان های مردمی که از یکسو با سنت مبارزه دارند و از سویی، سرنوشت سیاسی و وضعیت جاری خیلی وقت ها نابسامان دست و پای آنها را در هر زمان و شرایطی بسته و سد بوده است در راه آرمان ها و آرزوهای آنها. به این خاطر، دو هنرمند آوازخوان و نوازنده محبوب نه تنها مالستان که مردم هزاره و حتا شناخته شده و مشهور در سطح کشور یعنی آبه میرزا و صفدر علی مالستانی، مشکلات و مشقات فراوانی را در این راه متقبل شده اند. تا جایی که قصه های آنها برای هر مالستانی و هر هزاره تراژک و غم انگیز است. قصه های زندگی آنها، درام های واقعی از زندگی مشقت بار مردم این سرزمین است که سالها در گیرو حوادث و وقایع تلخ و سرزنش بار و ویرانگر تاریخی، زیسته اند. گذشته از آن، درگذشت چند ماه قبل پدر موسیقی مالستانی- صفدر علی مالستانی مشهور به آبه میزا- است. زندگی تراژک او، عنوان داستان های غم انگیز هر مالستانی است. درگذشت او نه یک ضایعه برای موسیقی مالستان که موسیقی و هنر هزاره بود. تأسف بارتر اینکه، اکنون آبه میرزا به عنوان یکی از نمایندگان اصلی موسیقی هزاره و شهرستان مالستان، روزگار آخر زندگی خود را از سر می گذراند.

همانگونه که گفته شد، مردم مالستان در میان سایر هزاره جات، به موسیقی و ترانه سرایی، علاقه خاص دارند، امروز در هر دهکده و قریه ای، صداهایی زیادی از نسل آبه میرزا و صفدرعلی مالستانی وجود دارد. گذشته از آن، امروز، نسلی از دختران مالستانی- البته از چندین سال پیش- به موسیقی و ترانه  سرایی مشغول اند که کست های آنها، در عموم مناطق هزاره جات، گوش می گردد و خریداران فراوانی دارند. اما واقعیت های تاریخی، هر از گاهی سد بوده است آهنین در برابر موسیقی و ترانه سرایی هنرمندان مالستان بخصوص دختران آواز خوان مالستانی. زیرا اول اینکه جامعه مالستان همانند سایر هزاره جات و در کل همانند کل مردمان این کشور، سنتی و مذهبی است. این تنها چیزی است که بر سر راه موسیقی و فرهنگ ترانه سرایی، مشکل می آفریند چنانچه هنرمندان مالستانی در طول سالهای چند، مورد تکفیر و تنفر جامعه دینی بخصوص آخوندها و ملاها و روحانیون به شدت سنتی این شهرستان بوده و بی رحمانه مورد بی مهری قرار گرفته است.

از مهم ترین قطعه ترانه مالستانی «گل صد برگ تابستانم ای یار/ فرار از ملک مالستانم ای یار» است. این ترانه ابتدا توسط نمایندگان موسیقی مالستان یعنی آبه میرزا و صفدرعلی مالستانی خوانده شده است. قریحه و ذوق شعری و هنری مردمان مالستان همانند سایر هزاره جات، در حدی است که همه ساله اشعار تازه فولکلور را به هنرمندان این شهرستان تقدیم می کند. گویی شعر و شاعری، با روح این مردم عجین شده با وجود قدرت و برخورد توتالیتریسم قشر مذهبی و سنتی این جامعه، اما همچون سبزه ای، از زیر هر سنگ و خس و خار، سر بیرون آورده و ساقه سبزش را نمایانده است.

با وجود این، اما جای خوش حالی و امیدواری در اینجاست که اکنون قشر روشنفکر شهرستان مالستان به عنوان حامیان اصلی اعتلای فرهنگ و دوستداران واقعی موسیقی و ترانه سرایی، روز به روز زیادتر می شوند و صلاحیت بیشتری می یابند. موسیقی مالستان اکنون نیازمند توجه ویژه است با کار و زخمت مداوم برای ادامه و رشد و بالندگی تا به شگوفایی برسد. زیرا این بخش از فرهنگ شهرستان مالستان، در طول بیشتر از یک دهه بخصوص در زمان جنگ های داخلی و اشفتگی های سیاسی و زمان اقتدار احزاب اکثرا عقب گرا با خوی آبشخوری از سراب بی حاصل و عقب گرای قم و مدرسه های دینی و مذهبی قمی، ضربه اساسی خورده است.  

 تقدسگرایی و خرافه پرستی:

ماکس وبر جامعه شناس فرانسوی جوامع انسانی را به لحاظ تاریخی به سه مرحله متمایز تقسیم می کند: مرحله اسطورهای، مرحله ربانی و مرحله اثباتی. اما بحث ما اینجا روی دیدگاه های وبر نیست؛ اگر سخنی به این کوتاهی از ماکس وبر رفت، تنها اشاره ای بود کوتاه در باب اینکه، با در نظرداشت تقسیم بندی وبر، جامعه مالستان هنوز در دو مرحله ابتدایی آن زندگی می کنند: مرحله اسطوره ای و ربانی. جامعه به شدت خدا پرست و مذهبی و در کنار آن، هنوز توهم گرایی و خرافه پرستی در قالب و نمونههای گوناگون از نماد سازی تا اسطوره و افسانه… همه در آن دیده می شود.

در واقع همین سیر طبیعی، در تمام جوامع با هر نوع فرهنگ و دیدگاهی قابل مشاهده است. مردمان شهرستان مالستان نیز از آغاز زندگی تا حالاً همین سیر و تحول را داشته اند. در کنار این، این مسأله شکاف نسلها و حالت گذار در این جامعه را نمی توان نادیده گرفت. مسأله ای که بیش از هر جای دیگر، در آن به شدت وجود دارد و قابل مشاهده است.
مردمان شهرستان مالستان، مردمان تقدس گرا، آخرت گرا و مذهبی اند. حاکمیت مذهب در میان این مردم، تمام مناسبات، فرهنگ و باورهای فردی و گروهی آنها را تحت شعاع قرار داده است. یکی از رخدادهای فرهنگی در جامعه ای چنین مذهبی، خرافه پرستی و تقدس گرایی است. گرچه این ها را می شود به لحاظ عنصر مردم شناختی، از زیبایی های یک فرهنگ به شمار آرود؛ اما عمق این همه، نه تنها جامعه را به سوی پیشرفت بیشتر سوق نداده است، که باعث کندی و ایستایی فرهنگ نیز شده است.

وجود منابر، مزارهایی در شکل های غریب و غریب، قبور مردگان تا وجود برخی سمبول ها و نشانه ها که مردم را سرگرم پرستش و توهم گرایی هایی ساخته است. در کنار آن، اکنون سنگ قبرها و مزارها که بیشتر آنها در باور مردم، به سادات نسبت داده می شود و مردم از آن به اسم «خاک سید» یاد می کنند، از قداست ویژه برخورداراند. هرگونه نشانه و سمبول و نمادهای ذهن ساخته ای آنها، برای مردم از اهمیت و قداست ویژه برخوردار است.در واقع همین سیر طبیعی، در تمام جوامع با هر نوع فرهنگ و دیدگاهی قابل مشاهده است. مردمان شهرستان مالستان نیز از آغاز زندگی تا حالاً همین سیر و تحول را داشته اند. در کنار این، این مسأله شکاف نسلها و حالت گذار در این جامعه را نمی توان نادیده گرفت. مسأله ای که بیش از هر جای دیگر، در آن به شدت وجود دارد و قابل مشاهده است.

مردمان شهرستان مالستان، مردمان تقدس گرا، آخرت گرا و مذهبی اند. حاکمیت مذهب در میان این مردم، تمام مناسبات، فرهنگ و باورهای فردی و گروهی آنها را تحت شعاع قرار داده است. یکی از رخدادهای فرهنگی در جامعه ای چنین مذهبی، خرافه پرستی و تقدس گرایی است. گرچه این ها را می شود به لحاظ عنصر مردم شناختی، از زیبایی های یک فرهنگ به شمار آرود؛ اما عمق این همه، نه تنها جامعه را به سوی پیشرفت بیشتر سوق نداده است، که باعث کندی و ایستایی فرهنگ نیز شده است.وجود منابر، مزارهایی در شکل های غریب و غریب، قبور مردگان تا وجود برخی سمبول ها و نشانه ها که مردم را سرگرم پرستش و توهم گرایی هایی ساخته است. در کنار آن، اکنون سنگ قبرها و مزارها که بیشتر آنها در باور مردم، به سادات نسبت داده می شود و مردم از آن به اسم «خاک سید» یاد می کنند، از قداست ویژه برخورداراند. هرگونه نشانه و سمبول و نمادهای ذهن ساخته ای آنها، برای مردم از اهمیت و قداست ویژه برخوردار است.

در واقع همین سیر طبیعی، در تمام جوامع با هر نوع فرهنگ و دیدگاهی قابل مشاهده است. مردمان شهرستان مالستان نیز از آغاز زندگی تا حالاً همین سیر و تحول را داشته اند. در کنار این، این مسأله شکاف نسلها و حالت گذار در این جامعه را نمی توان نادیده گرفت. مسأله ای که بیش از هر جای دیگر، در آن به شدت وجود دارد و قابل مشاهده است.

مردمان شهرستان مالستان، مردمان تقدس گرا، آخرت گرا و مذهبی اند. حاکمیت مذهب در میان این مردم، تمام مناسبات، فرهنگ و باورهای فردی و گروهی آنها را تحت شعاع قرار داده است. یکی از رخدادهای فرهنگی در جامعه ای چنین مذهبی، خرافه پرستی و تقدس گرایی است. گرچه این ها را می شود به لحاظ عنصر مردم شناختی، از زیبایی های یک فرهنگ به شمار آرود؛ اما عمق این همه، نه تنها جامعه را به سوی پیشرفت بیشتر سوق نداده است، که باعث کندی و ایستایی فرهنگ نیز شده است.

وجود منابر، مزارهایی در شکل های غریب و غریب، قبور مردگان تا وجود برخی سمبول ها و نشانه ها که مردم را سرگرم پرستش و توهم گرایی هایی ساخته است. در کنار آن، اکنون سنگ قبرها و مزارها که بیشتر آنها در باور مردم، به سادات نسبت داده می شود و مردم از آن به اسم «خاک سید» یاد می کنند، از قداست ویژه برخورداراند. هرگونه نشانه و سمبول و نمادهای ذهن ساخته ای آنها، برای مردم از اهمیت و قداست ویژه برخوردار است. 

سالانه به تعداد زیادی از مردم، از این دهکده تا آن دهکده، از این دیارتا آن دیار و با پیمودن فاصله های زیاد، به زیارت مزارها می روند. قربانی کردن، نذر و نذورات و فدیه دادن به پای مزارها به هدف برآورده شدن مقاصد شان و یا هم به هدف در امان ماندن آنها از هر نوع خطرات احتمالی و آفات، همه از جنبه های سرگرم خرافه پرستی و تقدس گرایی و حتا می شود گفت نوعی توتم پرستی این مردم است.

قدرت این اسطوره ها، خرافه ها و تقدس گرایی ها، در زندگی و فرهنگ اجتماعی، خانوادگی و فردی افراد این شهرستان به حدی است بزرگترین باور و تکیه گاه معنوی آنها را ساخته است. حتا آنها از وجود این مکان های سمبولیکی و از وجود اسطوره هایشان، توقعات و خواست های بزرگی می کنند. جالب هم اینجاست که باورهای سنتی این مردم، باعث یکنوع ارتباط خرافی میان آنها و آبژه های اطراف شان گردیده طی یکنوع تلقینات، آنها به راستی باور می کنند این مکان ها و مزارها صاحب معجزه است و می تواند نیازهای روحانی و معنوی آنها را برآورده کند.

در کل، مردم شهرستان مالستان، مردمان مذهبی، آخرت گرا، تقدس گرا و خرافه پرست هستند. قدرت این عناصر فرهنگی، در زندگی آنها تأثیر ژرفی گذاشته است و هم اکنون نیز این اسطوره ها و تقدس گرایی ها و خرافه پرستی ها، به همان قوت خود باقی است و می رود که شاید برای یک نسل دیگر نیز حیات خود را حفظ کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر