کاوه احمدزاده:
1
فرهنگِ عامه
یکی
از جلوههایِ بارز و ارزشمندِ فرهنگِ عامه(فولکلورِ) مالستان، موسیقیِ
محلیِ آن است. از آنجاییکه موسیقیِ محلی، یکی از عناصرِ« فرهنگِ عامه»
است، لازم است نخست اشارهی کوتاهی به فرهنگِ عامه داشته باشیم. ما در
کشوری زندگی میکنیم که برخوردار از قومها و فرهنگهایِ رنگارنگ است و در
این میان، هزارهها، یک گروهِ کلانِ قومی اینسرزمین را میسازند. این
گروهِ قومی، دارایِ فرهنگِ ویژهای بوده و هم، با قومهایِ دیگرِ این
پهنهیِ جغرافیایی، بهسببِ همزیستیِ دیرینهیِ تاریخی و اجتماعی در یک
بسترِ جغرافیایی معین، مشترکات، نزدیکیها و مجموعهای از عناصرِ فرهنگیِ
مشترک دارد. مردمانِ مالستان، بخشِ کوچکی از این گروهِ قومی است و
بدیهیاست که با دیگر اعضایِ گروه دارایِ فرهنگ، باور و آرمانِ جمعیِ مشترک
است؛ اما بهعنوانِ یکگروهِ اجتماعی و جغرافیایی مشخصِ درونقومی، دارایِ
برخی از سویههایِ ویژهیِ فرهنگی منحصر بهخود است.
یکی
از بخشهایِ ارزندهیِ فرهنگِ یک ملت یا قوم، «فرهنگِ عامه» یا
«فولکلورِ» آن ملت یا قوم است. در سینهنگاشتها و آثارِ شفاهی مردم،
موسیقی، بازیها و سرگرمیهایِ مردمِ عام، و در آیینها و رفتار و عقایدِ
آنان چنان گنجینهیِ پربها و ارزشمندی از دانش و هنر و فن و اخلاق و قانون،
نهفته است که در فرهنگهایِ شهری بنا شده بر ویرانههایِ شهرهایِ کهن
نیست.
مردمانِ
مالستان نیز، همچون دیگر اعضایِ گروه، دارایِ فرهنگِ عامیانهیِ پُر بار و
غنیاست؛ اما از نظرِ موسیقیِ برجستگیِ آشکارتر دارد. این« فرهنگِ
عامیانه» تا اندازهیِ زیادی دستنخورده و بکر باقی مانده است. با دریغ که
در اینکشور(افغانستان)، پایِ دانش، بهویژه دانشِ مردمشناسی و فولکلور
شناسی که فرهنگِ عامه را بر رسی و پژوهش میکند، چنان لنگ بوده است که در
میانِ این ملتِ با فرهنگ، تا کنون پژوهندهیِ آگاه و خبرهای یافت نشده، تا
در اینگُستره(فرهنگِ عامه) بهجُستوجو و کند و کاو بپردازد و
اینگنجینهیِ پُر بها را نماینده باشد. البته که نگارنده هم بههیچروی
ادعا ندارد که بههمه سویههایِ اینبخش از فرهنگِ عامیانه پرداخته باشد و
بهگوشههایِ ناپیدایِ اینگنجِ پُر بها دست یافته باشد، و هم تحلیلها و
یافتههایش بیکم و کاست، راست باشد و مجالِ چون و چرایی بر سرِ آن نباشد.
ما را امید بر ایناست که توانستهباشیم درامدی بر موضوع داشته و ارزشِ
اینگنجِ پُر بها را برایِ مردم و پژوهندگان گوشزد کرده باشیم؛ تا اگر
توانند، بهکند و کاو و پژوهش در این گستره بپردازند.
موسیقی،
همچون یک پدیدهیِ فرهنگی، ساخته و پرداختهیِ اندیشه و دستِ آدمیزاده
است و از راهِ زبان، وسایل و اشیا و ابزار، فیته و نوار و...، از نسلی
بهنسلِ دیگر انتقال مییابد و همچون میراثِ مادی و معنوی در تاریخِ
اجتماعیِ نوعِ بشر استمرار و دوام مییابد. موسیقیِ محلی مالستان، در
زمانههایِ ناپیدا و دور، بایست همچون یک اختراعِ مستقلِ هنری توسطِ
پیشینیان پدید آمده باشد. از آنجایی که انسان، هر پدیدهیِ فرهنگی را در
زندگیِ اجمتاعیِ خود، از راهِ آموزش و تقلید کسب میکند و در سازگاری با
محیطِ زیست و همنوایی با رفتارها و هنجارهایِ پذیرفته شدهیِ جمعی در
جامعه، برایِ حفظِ بقایِ خود و تداومِ نسل و بر آورده کردنِ نیازها و
انتظام بخشیدن بهکارها انگارهبندی میکند و بهکار میبرد، پسینیان، این
موسیقی را از راهِ تقلید و آموزشِ غیرِ رسمی از پیشینیانِ خود کسب کرده،
پالوده و ادامه داده اند.
در
اینجُستار، تلاش بر ایناست تا بهموسیقیِ مالستان، بهعنوانِ بخشی از
فرهنگِ عامهیِ آن دیار پرداخته شود و تصویری( هر چند نا رسا) از آن پیشِ
رویِ خوانندگان نهاده شود.
2
موسیقیِ محلی مالستان
موسیقیِ محلی مالستان
تاریخِ
آغازِ موسیقی در این سرزمین(مالستان)را نمیتوان بهدرستی نشان داد.
آنچه البته روشن است، این است که، چون اینمنطقه بخشی از خراسانِ قدیم
بوده، پیوندِ ژرف و ریشهداری با سنتِ موسیقی خراسان و گوسانها و
خنیاگرانِ آن داشته است.
موسیقی
در خراسان و دورهی پیش از اسلام در «ایرانِ بزرگ» جایگاه و ارزشِ والا
داشته است. بنا بر نوشتههایی که از موسیقیشناسانِ بزرگِ خراسان از قرنِ
چهارم تا میانهیِ قرنِ نهمِ هجری در دست است، موسیقی تا پیش از دورهیِ
صفوی در خراسان جنبهیِ علمی داشته است. در این خطه، در زمینهیِ موسیقی و
دانشِ موسیقی، دانشمندان و موسیقیشناسانی بوده و کتابها و نوشتههایِ
ارزشمندی پدید آورده اند؛ مانندِ ابونصرِ فارابی، فیلسوف و نخستین
موسیقیدانِ مسلمان که کتابی در دانشِ موسیقی بهنامِ «الموسیقیالکبیر»
نوشته است.
بهگواهیِ
نوشتههایِ پژوهشگران، دورهیِ صفویه، دورهیِ فروپاشی موسیقیاست.
بهدلایلِ بسیار، از جمله نابهسامانی اوضاعِسیاسی و اجتماعی و تحریمهای
دینی، در این دوره و دورههایِ پس از آن بهویژه در تاریخِ معاصرِ سهصد
سالِ پسین، هنرِ موسیقی محیطِمساعد و مناسبی برایِ رشد و پرورش نیافت. از
اینرو، موسیقی از لحاظِ نظری و عملی، ارزش و اعتبارِ علمی پیشینِ خود را
که در نزدِ دانشمندانِ موسیقیشناس داشت، از دست داد. (البته ایننیمقرنِ
پسین را میتوان جدا انگاشت.)
از
آن پس، موسیقی سرزمینِ خراسان/ افغانستان، در یک دورهیِ تاریخی دراز، جدا
از نظریههایِ علمی، در خطِ سنتی و بهصورتِ شفاهی در جامعه پیش رفت و
دوام و استمرار یافت. در این حرکتِ سنتی و انتقالِ شفاهی موسیقی، شمار
بسیار زیادی از آهنگها و نغمههایِ خراسانی که بیانگرِ احساس و اندیشه و
ذوقِ هنری هنرمندانِ موسیقیِ قدیمِ بود، بهفراموشی سپرده شد و از میان
رفت، به طوری که امروز از آنهمه الحان و نغمهها فقط نام و نشانی در متون و
فرهنگها و آثارِ نویسندگان باز مانده است.
بدونِ
شک، موسیقیِ مالستان، از این سرنوشتِ دردناکِ تاریخی جدا نبوده است؛ چرا
که اینسرزمین بخشی از خراسانی بود که پسانترها افغانستان نامیده شد و
موسیقی در آندیار با رکود و نا بههنجاریِ بیشتری مواجه شد. اما، آنچه
از این سنتِ تاریخی در میانِ اینمردم ریشه دوانیده بود، اندیشه و
دستانِهنرپرورِ مردمانِ این دیار، این توان و خلاقیتِهنری را داشت که در
گذرِ زمان، سبک و طرزی را در موسیقیِ محلی پدید بیاورند که امروزه یکی از
جلوههایِ بارزِ «فرهنگِ عامه»یِ آن مردم بهشمار میرود و با سبکهایِ
دیگرِ موسیقی متفاوت است.
موسیقی در دربارِ جرسخان و بنیادخانِ هزاره
از
آنجا که موسیقیِ مالستان، شکلِ محلی و تودهای دارد، نه مدون و علمی و
چنانکه یاد کردیم، بهگونهیِ تقلیدی و شفاهی از گذشتگان کسب شده، خلافِ
انتظار نیست اگر نوشته و سندِ مدونی در موردِ پیشینه و چند و چونِ آن یافت
نشود. این خاصیتِ فولکلور است. با دریغ که تا کنون کسی در اینزمینه
بهپژوهش نپرداخته است.
بهدلیلِ
نبودِ خط و نوشته در اینزمینه، امکانِ پژوهشِ کتابخانهای فراهم نیست؛
بدینخاطر، ناگزیریم از یادکردِ روایتهایِ شفاهی.
آنچه
بهصورتِ شفاهی از سرنوشتِ موسیقی مالستان بهدست است، حدودِ دو صد سال را
در بر میگیرد. قصهها، خاطرهها و روایتهایِ شفاهیِ که از گذشتگان، نسل
اندر نسل جاری و انتقال یافته، از پیشینه و روزگارِ خوش و ناخوشِ موسیقی
محلی مالستان تا دورهیِ «جرسخان هزاره» و پسرش «بنیادخانِ هزاره« حکایت
دارد. عناصرِ فرهنگی چون در یک شب آفریده نمیشود، بدیهیاست که این سنتِ
خنیاگری، ادامهیِ سنتِ درازِ پیشینیان بوده باشد.
کهنسالان
و هنرمندانِ محلی مالستان، زبان بهزبان نقل کرده اند که در دربارِ
جرسخان(دوصد سال پیش از امروز) و پسرش بنیاد خان، جایِ ویژهای برایِ
موسیقی بوده و خنیاگران و آوازخوانان نوازش میشده است. گروهی از
نوازندگان و آوازخوانان در دربارِ ایشان حضور داشته که هر از گاهی، بهویژه
در روزهایی چون جشنِ نوروز، مهرگان، چله( چهار شنبهسوری) و دیگر
مناسبتهایِ شادی و خوشی مانندِ جشنِ نوزادان، عروسی و...، بزمِ سور و سرور
بر پا میکرده اند و بهنوازندگی و خوانندگی میپرداخته اند.
جرسخان،
فرمانروایِ ملوکالطوایفی دوران پیش از عبدالرحمان است که بر بخشهایِ
وسیعی از دایه و فولاده فرمانروایی داشته است. ایندوران، دورانِ نسبتاً
خوشتر از دورههایِ بعد است و موسیقی محلی نیز سرشار از نغمهها و
آهنگهایشاد است. اما پس از مرگِ جرسخان، دورهیِ بنیادخانِ هزاره، برابر
است با دورانِ حکومتِ عبدالرحمان و نسلکشی و آوارگیِ هزارهها. از
اینزماناست که موسیقی حالتِ غمانگیز پیدا میکند.
غیچک،
دمبوره، رباب، چنگ، نی، زنگ و دف از آلههایِ موسیقی مشهوریاست که در
دربارِ جرسخان و بنیادخان نواخته میشده است. گمانبُرده میشود که
«غیچک» بهشکلی که در مالستان رایج است، در دربارِ ایشان اختراع شده باشد.
این ابزارهایِ موسیقی تا کنون در مالستان بهکار گرفته میشود و سازهای
دیگری همچون هارمونیه و پیانو نیز بهآنها افزوده شده است.
روزهایِ سوگناک و سبکِ غمناک
موسیقی،
همچون دیگر بخشهایِ فرهنگ، پدیدهیِ اجتماعیاست و پس از آفرینش، در گذرِ
زمان، دچارِ تغییر و دگردیسی میشود. موسیقیِ مالستان نیز طیِ سدهها عمرِ
پر فراز و نشیبش، اینراه را پیموده است و اُفت و خیزهایی داشته است.
قتلِعامها،
کلهمنارسازیها، فروشِ زنانِ هزاره بهعنوانِ برده و از دسترفتنِ
سرزمینهای مردم در دورانِ حاکمیتِ عبدالرحمان خان، زندگیِ شادِ مردمرا،
بهزندگیِ پر از درد و رنج و غم تبدیل کرد و زمینهرا برایِ تغییرِسبکِ
موسیقی فراهم کرد.
در
ایندوران، زندگی مردم بهخون تر شد و روزگارِ خوشِ گذشته از یاد رفت.
خانوادهها سوگناگ شدند و زخمهایِ ظلم و ستمِ امیر، درمان نشدنی. فقر و
تنگدستی بیداد میکرد، غمِ یتیمی و بردگی آمد، مالیههایِسرانه بر مردم
وضع شد. رمههای کوچی همچون آفتِ گیاهی بر کوهساران و چراگاههای
روستاییان فرود آمد و کمرِخانوادههای فقیر زیرِ وامهایِ سنگینِ کوچیان
خم شد. چنین بود که آرامش و شادی از جامعه رخت بربست و هوایِ پایکوبی و
جشن و شادی از سرها رفت. در چنینشرایطی بود که نیازهایِ روانی مردم، سبک و
لحنِ موسیقیِ ویژهای را میطلبید.
در
اینفضا و حال و هوایِ روحی و روانیِ مردم بود که رفته رفته موسیقی با غم و
دردِ پیدا و نهانِ مردم همآهنگ و همنوا شد و این سبکِ محزون پدید آمد؛
تا پاسخگویِ نیازهایِ شناختهشدهیِ گروه و جامعهیِ آفریننده اش باشد.
نغمهها و آهنگهایِ شاد فراموش شد و نغمهها و مقامهایی با لحن و تُنِ
غمانگیز آفریده شد. سوگسرودها، «مخته»ها، ترانهها و لالاییهایِ
غمناک پدید آمد و در قالبِ آهنگها اجرا شد. مانندِ سوگسرودهایی که برای
ارزگان، هجیرستان و یاغستان ساخته و خوانده شد؛ سرودِ شیرینِ هزاره،
بنیادخانِ هزاره، خالقِ هزاره و ... ؛ لالاییهایِ تسکیندهنده و امید بخشِ
برایِ کودکان و ... .
سبکِ
موسیقیِ غمناکِ کنونی مالستان، میراثِ آندوران و پس از آن است؛ چرا که
وضعیتِ نا هنجارِ آندوران تا نیمقرن پیش بر زندگی و روانِ مردم مستولی
بود.
با اینهم،
موسیقیِمالستان، هیچگاهی بدونِ آهنگهایِ عاشقانه نبوده است؛ چون عشق از
زندگی جدا ناپذیر است. روزگارِ سیاهِ عبدالرحمان، هجران و فراقهای بسیاری
پدید آورده بود، عاشق و معشوقهایی بسیاری را از هم جدا ساخته بود،
اینحالت در غزلها، ترانهها و موسیقیِ عامیانه انعکاسِ برجسته یافته است.
آهنگها
و ترانههایِعاشقانه، در همهیِدورهها، بخشِ مهمی از موسیقی و بازتاب
دهندهیِ روحِ لطیف و روابط و پیوندهای عاشقانهیِ مردم بوده است. آنچه
در ترانههایِ عاشقانه برجستگی دارد، مضمونِ هجران و فراقِ یار است.
موسیقیِ سبکدار
موسیقی
محلی مالستان، دارایِ سبکِ ویژه و مختص بهخود است. اینموسیقی، در
گذشتههایِ دور، همچون یک اختراعِ مستقلِ هنری، از ذهنِ خلاق مردمِ
ایندیار تراویده، و با دستانِ هنرپرورِ آنان پالایش و بالندگی یافته و
کمتر از موسیقی بیگانه «وام» گرفته است. ابزار و آلههایِ موسیقی، غزلها،
ترانهها، سوگسرودها، لالاییها، شعرهایی مربوط بهخواستگاری و عروسی؛
آهنگ، طرز، ساخت(کمپوز) یا مقام؛ شیوهی اجرا و لحن و نوایِ ویژهیِ موسیقی
مالستانی و... است که آنرا با موسیقیِگروههایِ اجتماعی ساکن جاهایِ
دیگر متمایز و دارایِ سبک میسازد.
آوایِ
اینموسیقی، در میانِ هر موسیقیِ دیگر، گُمنشدنی و قابلِ شناخت است.
لحنِ آن بیشترینه، محزون و غمانگیز است و دردِ نهفتهیِ مشترکی را فریاد
میکشد؛ گویی هنوز دایفولاد، ارزگان و یاغستان در آن چیغ میزند. با
شنیدنِ موسیقی مالستان، آدم احساسِ تنهایی و غربت میکند و روزها با سوزها
همراه میشود.
در
اینموسیقی چنان که گفتیم، هم لالایی برایِ کودکان خوانده میشود و هم گپ
از تقاضایِ جهیزیه برایِ دختران است. هم سوگسرودهایی برایِ کُشتگان و
از دسترفتگان دارد و هم رنج و حسرتِ عمیقِ سرزمینهایِ از دسترفته در آن
موج میزند.
در
پارچههایِ عاشقانه، هم چکامهها و منظومههایِ پارسی خوانده میشود؛
مانندِ منظومههای «لیلیومجنون» و «خسرو و شیرین» نظامیِ گنجهای، و هم
غزلها و ترانههای محلی که آفریدهی ذهنِ خلاقِ روستاییان است.
آلههایِ
موسیقیای که در مالستان بهکار برده شده است، متنوع است؛ مثلِ غیچک،
دمبوره، نای، رباب، چنگ، زنگ، دف، و پسانترها هارمونیه و پیانو .«
غیچک»بخشِ اصلی و جداییناپذیرِ موسیقیِمالستان است؛ موسیقیِ مالستان،
بیدمبوره و دف و چنگ و... میتواند باشد، اما بیغیچک بوده نمیتواند.
گاهی غیچک بهتنهایی کافیاست که سبکِ مالستانی در آن سروده شود.
در
دهههایِ پسین، تغییر و تحولِ سیاسی و اجتماعی، باعثِ دگرگونیهایی در
سبکِ موسیقی شده؛ اما هنوز هم باعثِ تغییرِ کلی سبک نگردیده است.
موسیقیکنونی، ادامهی همان سنتِ گذشته است؛ مگر اینکه گرایش هنرمندان در
ایندوره، بهآهنگها و نغمههایِ شاد بیشتر شده و شعرهایِ عاشقانه و
اجتماعی جدید خوانده میشود؛ اما سبکِ موسیقی، کماکان همان سبکِ قدیم باقی
مانده است و دورانِ پسین در موسیقی سخنِ تازهیچندانی برایِ گفتن ندارد.
در آهنگهای «صفدرعلی مالستانی» (مشهور شده به آبهیِ میرزا) و برادرش
«مرادعلی» در حدودِ نیمقرن پیش، هنوز درد و رنج پایان نیافته و عشق با
فراق و هجران همراه است.
باری،
تغییرِ اوضاع و احوالِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فنآوری در سالهای پسین،
اندک اندک زمینهرا برایِ تغییر جدی سبکِ موسیقی مالستان بهارمغان
آورده؛ تا اگر از خطرِ نابودی در امان ماند، در دهههای بعدی شاهدِ سبکِ
تازهای در موسیقی محلی اینمردمان خواهیم بود.
پینوشت:
اشاره
مالستان،
یکی از شهرستان(ولسوالی)هایِ غزنین است و از نظرِ بخشبندیهایِ جغرافیایی
و طایفهای قدیمِ هزارستان، بخشی از «دایفولاد» شمرده میشود. با ارزگان،
هجیرستان(دایه)، ناهور و جاغوری مرزِ مشترک دارد. سرزمینِ کوهستانی و
کمزمین است؛ اما رودخانهها و آبِ فراوان دارد. سرچشمهیِ «ارغند رود» از
این دیار است. جمعیتِ فراوان دارد؛ چنانکه در انتخاباتِ 93 حدودِ 50 هزار
رای بهکار برده و در انتخاباتِ پیشیینِ پارلمان 3 نماینده به پارلمان
فرستاده است.
ساکنانِ کنونیِ اینمنطقه را مردمانِ بومی و برخی از آوارگانِ هزارهیِ دایه، ارزگان و یاغستان و قندهار تشکیل میدهد.
منبع: جمهوری سکوت
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر